پســری،دختــر زیبایی را دید؛شیفتــش شد ..
چند ساعتــی با هــم تو خیــابون قــدم می زدنــد،که یــهو بنـــز گــرون قیمتــی جلــوی پــاشون تــرمز زد .
دختــره به پســره گفت :خوش گــذشت ولی نمی تــونم همیشه پیــاده راه بــرم ..بــای !
وقتی نشست تو مــاشین،رانــنده گفت :خانوم ببخشید من رانــنده آقا هستم ..
(لطفا پیــاده شیــد ..)
موضوعات مرتبط: شعر ، جملات زیبا ، ،
دختــری پشت یکـ 1000 تــومانی نــوشتــه بــود :
پــدر معتــادم بــرای همیــن پــولی که پیش تــوست،یکـ شب مــرا به دست صاحب خانــمان سپــرد .
خدایــا ..
چقــدر می گیــری که بگــذاری شب اول قبـــر،قبــل ازینــکه تــو ازم سوال کنی،
من ازت بپــرسم چــرآ ؟ ...
موضوعات مرتبط: شعر ، جملات زیبا ، ،